تبیان، دستیار زندگی
زمان: 11 دی 1367 / 22 جمادی الاول 1409 مکان: تهران موضوع: دعوت به اسلام و بیان عجز تفکّر مادی در تأمین نیاز های بشر؛ پیش بینی شکست کمونیسم مخاطب: میخائیل گورباچف بسم الله الرحمن الرحیم جناب آقای گورباچف، صدر‌هیأت رئیسه اتحاد...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نامه ای از جنس توحید...

زمان: 11 دی 1367 / 22 جمادی الاول 1409

مکان: تهران

موضوع: دعوت به اسلام و بیان عجز تفکّر مادی در تأمین نیاز های بشر؛ پیش بینی شکست کمونیسم

مخاطب: میخائیل گورباچف

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای گورباچف، صدر‌هیأت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی

با امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی، از آنجا که پس از روی کار آمدن شما چنین احساس می‌شود که جنابعالی در تحلیلی حوادث سیاسی جهان، خصوصاً در رابطه با مسائل شوروی، در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفته‌اید، و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم. هر چند ممکن است حیطه تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن حل پاره‌ای از مشکلات مردم‌تان باشد، ولی به‌همین اندازه هم شهامت تجدید‌نظر در مورد مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود قابل ستایش است. و اگر به فراتر از این مقدار فکر می‌کنید، اولین مسئله‌ای که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدا زدایی» و «دین زدایی» از جامعه، که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدید نظرنمایید؛ و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست. البته ممکن است از شیوه‌های ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره‌های کور اقتصادی سوسیالسیم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه‌داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده‌اید، که دیگران باید بیابند و اشتباهات شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روش‌های اقتصادی و اجتماعی به بن‌بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر، و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.

جناب آقای گورباچف، باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن‌بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکلی اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.

جناب آقای گورباچف، برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه‌های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ‌نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی، و با مادیت نمی‌توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به‌معنویت، که اساسی‌ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد.

حضرت آقای گورباچف، ممکن است شما اثباتاً در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبه‌ها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید؛ ولی خود می‌دانید که ثبوتاً این‌گونه نیست.

رهبر چین(1) اولین ضربه را به کمونیسم زد؛ و شما دومین و علی‌الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزی به نام کمونیسم در جهان نداریم. ولی از شما جداً می‌خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ(2) نشوید.

امیداوام افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه‌های پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگر دولت‌های هم‌سو با شما که دل‌شان برای وطن و مردم‌شان می‌تپد هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیر زمینی و رو زمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم، که صدای شکستن استخوان‌هایش هم به گوش فرزندان‌شان رسیده است، مصرف کنند.

آقای گورباچف وقتی از گل‌دسته‌های مساجد بعضی از جمهوری‌های شما پس از هفتاد سال بانگ «الله‌اکبر» و شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت- صلی‌الله ‌علیه وآله و سلم- به‌گوش رسید، تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی‌(ص) را از شوق به‌ گریه انداخت. لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهان‌بینی مادی و الهی بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهان‌بینی خویش را «حس» دانسته و چیزی را که محسوس نباشد از قلمرو علم بیرون می‌دانند؛ و هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد موجود نمی‌دانند. قهراً جهان غیب، مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت، را یکسره افسانه می‌دانند.

در حالی که معیار شناخت در جهان‌بینی الهی اعم از «حس و عقل» می‌باشد، و چیزی که معقول باشد داخل در قلمرو علم می‌باشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است، و چیزی که ماده ندارد، می‌تواند موجود باشد. و همان‌طور که موجود مادی به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است.
قرآن مجید اساس تفکّر مادی را نقد می کند، و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست و گرنه دیده می شد. لن نومن لک حتّی نزی الله جهرة¬(3) می‌فرماید: لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر(4) .

از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم، که از نظر شما اول بحث است، اصولاً میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه، بخصوص فلاسفه اسلامی، بیندازم. فقط به یکی- دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم می‌توانند از آن بهره‌ای ببرند بسنده می‌کنم. این از بدیهیات است که ماده و جسم هر چه باشد از خود بی‌خبر است. یک مجسمه سنگی یا مجسمه مادی انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است. در صورتی که به عیان می‌بینیم که انسان دو حیوان از همه اطراف خود آگاه است. می‌داند کجاست؛ در محیطش چه می‌گذرد؛ در جهان چه غوغایی است. پس، در حیوان و انسان چیز دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و ما مردن ماده نمی‌میرد و باقی است. انسان در فطرت خود هر کمالی را به‌طور مطلق می‌خواهد. و شما خوب می‌دانید که انسان می‌خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به‌هیچ قدرتی که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست، فطرتا ً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم، گرچه خود ندانیم. انسان می‌خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینه‌ها تحقیق کنید، می‌توانید دستور دهید که صاحبان این‌گونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب در این زمینه، به نوشته‌های فارابی(5) و بوعلی سینا(6) - رحمة‌الله‌علیهما- در حکمت مشاء مراجعه کنند، تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هر گونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس، و نیز به کتاب‌های سهروردی(7) - ‌رحمه‌الله‌علیه- در حکمت اشراق مراجعه نموده، و برای جنابعالی شرح کنند که جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صرف که منزه از حس می‌باشد نیازمند است؛ و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسی است.

و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدرالمتألهین(8) - رضوان‌الله‌ تعالی‌علیه و حشره‌الله مع‌النبیین و الصالحین- مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که: حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده، و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.

دیگر شما را خسته نمی‌کنم و از کتب عرفا و بخصوص محی‌الدین ابن‌عربی(9) نام نمی‌برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگ‌مرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این‌گونه مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس از چند سالی تا توکّل به خدا از عمق لطیف باریکتر زموی منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.

جناب آقای گورباچف، اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات، از شما می‌خواهم درباره اسلام به‌صورت جدی تحقیق و تفحص کنید. و این نه به‌خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزش‌های والا و جهان شمول اسلام است که می‌تواند وسیله راحتی و نجات همه ملت‌ها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید. نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مسئله افغانستان و مسائلی از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک می‌دانیم. با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوری‌های شوروی، نشان دادید که دیگر این‌گونه فکر نمی‌کنید که مذهب مخدر جامعه است.(10) راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرت‌ها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟ آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟

آری، مذهبی که وسیله شود تا سرمایه‌های مادی و معنوی کشور‌های اسلامی و غیر‌اسلامی، در اختیار ابرقدرت‌ها و قدرت‌ها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست؛ بلکه مذهبی است که مردم ما آن را «مذهب امریکایی» می‌نامند.

در خاتمه صریحاً اعلام می‌کنم که جمهوری‌اسلامی ایران به‌عنوان بزرگترین و قدرتمند‌ترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می‌تواند خلا اعتقادی نظام شما را پر نماید. و هر صورت، کشور ما هم‌چون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم می‌شمارد. والسلام علی‌ من‌ اتبع ‌الهدی.(11)

11/10/67

روح‌الله الموسوی‌الخمینی


پاروقی:

1- مائوتسه تونگ.

2- امریکا.

3- بخشی از آیه 55 سوره بقره: قوم حضرت موسی به ایشان گفت: «ما به تو ایمان نمی‌آوریم مگر اینکه خدا را آشکارا ببینیم».

4- سوره انعام آیه 103: «او [خدا] را هیچ چشمی درک نمی‌کند و او ببینندگان را درک می‌کند، و او نامرئی و آگاه است».

5- ابونصرمحمدبن محمد الفارابی (فوت 339هـ. ق) از بزرگترین فیلسوفان ایرانی وی در شهر فاراب ماوراء النهر متولد شده است. بعضی نژاد او را از ترکان و بیشتر از ایران می‌دانند.فارابی از ماوراءالنهر به بغداد رفت و در آنجا به تحصیل زبان عربی پرداخت و علوم فلسفی را نیز همان جا قرار گرفت و کتاب‌های ارسطو را مطالعه کرد. پس از آن به حلب و دمشق رفت و به خدمت سیف‌الدوله ابوالحسن علی بن عبدالله بن حمدان رسید و هم‌چنان در دمشق ماند و به تألیف پرداخت. فارابی به سبب شرح‌هایی که بر آثار ارسطو نوشته است به «المعلم الثانی» مشهور شده است و مقام او را بعد از ارسطو قرار داده‌اند. فارابی در همه علوم عهد خود استاد و صاحب تألیف است. در ریاضیات و موسیقی و طب اطلاعات بسیار داشته است و از آثار او شرح‌هایی است که بر «انالوطیقا»ی اوّل و ثانی و «سوقسطیفا» و«بوطیقا»ی ارسطو نوشته است. در علم النفس، کتاب النفس اسکندر الامرودیسی و در علوم، السماع الطبیعی و الاثار العلویه و السماء و العالم و کتاب الحروف ارسطو و المجسطی بطلمیوس را تفسیر کرده است. از کتاب‌های دیگر او: رساله فی مبادی آراء- اهل المدینة الفاضله، فصوص الحکم، الجمع بین رأی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو طالیس. فارابی کوشیده است که در این کتاب، بین عقاید افلاطون و ارسطو التیام دهد. عقاید فارابی در فیلسوفان بعد از او اثر فراوان داشته است.

6- شیخ‌‌‌‌‌الرئیس ابوعلی حسین‌بن عبدالله سینا (فوت 428هـ. ق) پزشک و فیلسوف و نویسنده ایرانی که مقام وزارت داشت و از بزرگترین حکیمان و عالمان جهان به‌شمار می‌آید. سینا آثار متعددی دارد و در حدود 240 کتاب و رساله از او نام می‌برند که بسیاری از آنها به زبان‌های مختلف ترجمه شده است. از معروفترین آثار او، کتاب شفا، قانون، اشارات، نجات و دانشنامه علایی است. ابوعلی در علوم حکمت و فلسفه و طب و ریاضی استادی داشت.

7- شیخ شهاب‌الدین ابوالفتوح یحیی‌بن حبش بن امیرک السهروردی(مقتول به‌سال 587 هـ. ق) معروف به شیخ اشراق از بزرگترین فیلسوفان ایران است. در شهر «سهرورد» متولد شد و نزد شیخ مجدالدین الجبلی استاد فخر رازی حکمت و فقه آموخت و در فنون فلسفه استاد گشت. چون در بعضی موارد نظر سهروردی با عقاید قدما اختلاف داشت و اصطلاحات دین زرتشت را به کار می‌‌برد، او را به الحاد متهم کردند و همین امر باعث شد که علمای حلب، صلاح‌الدین ایوبی، فرمانروای مصر و شام را به قتل او و ادار سازند. شهاب‌الدین سهروردی فیلسوفی عارف است که حکمت اشراق در آثارش به کمال رسیده است. مجموع 49 کتاب و رساله به شیخ ‌اشراق نسبت می‌دهند که معروفتر از همه کتاب حکمة‌الاشراق و رسالة فی اعتقاد الحکما و قصه الغریة الغریبه است (این سه کتاب به همت هاتری کورین، مستشرق فرانسوی با مقدمه‌ای به زبان فرانسه در سال 1331 چاپ شده است). دیگر کتاب تلویحات، کتاب المشارع و المطاوحات، رسالة عقل سرخ (چاپ انجمن دوستداران کتاب) رسالة العشق به نام مونس العشاق با شرح فارسی و همچنین لغت موران، صفیر سیمرغ، ترجمه رسالة الطیراین سینا، رسالة فی حالة الطفولیة و رسالة آواز پرجبرئیل است.

8- صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازی معروف به ملاصدرا(فوت 1050هـ. ق) از فیلسوفان و حکیمان عالی‌مقام در قرن یازدهم. وی در شیراز متولد شد و پس از مرگ بدر به اصفهان سفر کرد و نزد میرداماد و شیخ بهایی به تحصیل پرداخت پس از آن چند بار به زیارت مکه رفت. ملاصدرا افکار فلسفی دقیق داشت و تألیفاتش در حکمت، مرجع و مأخذ اهل علم بوده است. مهمترین آثار او به زبان عربی است. از آثار ملاصدرا به زبان عربی: اسفار اربعه و شواهد الربوبیه، شرح اصول کافی، حاشیه پرالهبات شفای ابوعلی سینا، شرحی بر کلمة الاشراق (سهروردی) کتاب واردات القلبیه و چند تفسیر درباره بعضی سوره‌های قرآن است. ملاصدرا را می‌‌توان از افتخارهای عصر صفویه به شمار آورد.

9- محی‌الدین بن عربی یکی از بزرگترین حکما و فلاسفه‌اسلامی که آثار او به‌عنوان مأخذ و منبع، مورد استفاده فلاسفه و حکمای بعد از او قرار گرفته است.

10- لنین، پایه‌گذار کمونیسم در اتحاد جماهیرشوروی، دین را افیون جامعه می‌دانست که بعداً این نظریه حتی از سوی خود کمونیست‌ها نیز باطل اعلام گردید.

11- هیأت نمایندگی امام خمینی در تاریخ13/10/67 به سرپرستی آقای عبدالله جوادی‌آملی متشکل از آقای محمدجواد اردشیرلاریجانی و خانم مرضیه حدیده‌چی‌(دباغ) وارد مسکو شد. این هیأت از سوی منتاشیوبلی(دبیرهیات رئیسه شورایعالی اتحاد جماهیرشوروی)، معاون وزیر امورخارجه این کشور، امام جمعه مسکو و سفیر جمهوری‌اسلامی ایران مورد استقبال قرار گرفت. آقای جوادی‌آملی پس از بازگشت از این سفر شرح مبسوطی بر پیام امام خمینی به گورباچف نوشتند که با عنوان «آوای توحید» از سوی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی به‌چاپ رسید.